روایت هایی از پلاسکو…(قسمت سوم آخرین بازمانده)
شجاعت رضا هاشمی، آتشنشان بازمانده
حادثه ساختمان پلاسکو در 30 دیماه 1395 یکی از غمانگیزترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران بود که در آن، نماد تجارت و معماری دهههای گذشته تهران در آتش سوخت و فروریخت. این حادثه نه تنها به دلیل خسارت مالی و مرگومیر گسترده دلخراش بود، بلکه به واسطه از دست دادن جان قهرمانانی که با شجاعت در دل آتش رفتند، جامعه را در اندوهی بیپایان فرو برد. در میان بازماندگان این فاجعه، نام رضا هاشمی، آتشنشانی که از دل آتش و آوار نجات یافت، به عنوان نماد شجاعت و استقامت برجسته است.
پلاسکو؛ آتش در قلب شهر
پلاسکو، ساختمانی 17 طبقه در قلب تهران، نه تنها محل کار صدها نفر بود، بلکه بهعنوان یکی از نمادهای اقتصادی و اجتماعی کشور شناخته میشد. صبح آن روز، گزارش آتشسوزی در یکی از طبقات میانی ساختمان به آتشنشانی اعلام شد. تیمهای امداد و نجات، از جمله رضا هاشمی، با سرعت خود را به محل حادثه رساندند. رضا که یکی از اعضای باتجربه ایستگاه 64 آتشنشانی تهران بود، همراه با تیم خود به دل شعلههای سوزان وارد شد.
او درباره لحظات اولیه میگوید:
«وقتی رسیدیم، دود غلیظ تمام ساختمان را پوشانده بود. صدای فریاد افرادی که در طبقات بالاتر گرفتار شده بودند، دل هر انسانی را میلرزاند. ما وقت زیادی نداشتیم و باید سریع عمل میکردیم.»
شجاعت در عمل
رضا هاشمی و همکارانش بدون درنگ، مسیر خود را به سمت طبقات بالاتر باز کردند. هر لحظه، آتش قویتر میشد و احتمال فرو ریختن ساختمان بیشتر میگشت. او و تیمش موفق شدند چندین نفر را از طبقات بالایی به پایین هدایت کنند. اما خطر همچنان وجود داشت. رضا درباره این لحظات میگوید:
«هیچکس به فکر خودش نبود. تنها چیزی که به آن فکر میکردیم، نجات جان مردم بود. حتی لحظهای به عقب برگشتن فکر نکردیم.»
لحظه سقوط: نبرد با مرگ
یکی از تکاندهندهترین بخشهای این حادثه، فرو ریختن ناگهانی ساختمان بود. رضا هاشمی، که در آن لحظات در طبقات میانی ساختمان حضور داشت، در میان آوار گرفتار شد. او در توصیف این لحظهها میگوید:
«همهجا تاریک شد. صدای وحشتناکی آمد و بعد فقط سکوت. نمیتوانستم حرکت کنم. زیر آوار مانده بودم و تنها چیزی که میخواستم، این بود که دوباره صدای دوستانم را بشنوم.»
رضا چندین ساعت زیر آوار باقی ماند. در حالی که امید به نجات کمرنگ شده بود، تیمهای امدادی موفق شدند او را زنده از زیر آوار بیرون بکشند. او میگوید:
«آن لحظه که نور را دوباره دیدم، انگار زندگی به من بازگشت. اما نمیتوانستم شادی کنم، چون میدانستم دوستان زیادی را از دست دادهام.»
بازگشت به زندگی: زخمهایی که همیشه باقی میمانند
رضا هاشمی پس از نجات، دچار آسیبهای جسمی و روحی شدیدی شد. او مدتی را در بیمارستان بستری بود و برای بازگشت به زندگی عادی نیاز به دورههای توانبخشی داشت. اما دردهای جسمی تنها بخشی از ماجرا بود. رضا بارها از شبهایی صحبت کرده است که کابوسهای پلاسکو به سراغش میآمدند:
«از دست دادن همکارانم، دوستانی که مانند برادر بودند، بزرگترین دردی است که با آن زندگی میکنم. این زخمها هرگز التیام پیدا نمیکنند.»
پیامآور شجاعت و امید
با وجود تمام این سختیها، رضا هاشمی تصمیم گرفت که به خدمت در آتشنشانی ادامه دهد. او معتقد است که این شغل بخشی از هویت اوست و نمیتواند از آن جدا شود. او در مراسمهای مختلف یادبود شهدای پلاسکو شرکت میکند و پیامآور شجاعت و ایثار آتشنشانان است.
رضا درباره اهمیت شغل آتشنشانی میگوید:
«ما برای روزهای سخت آماده میشویم. شاید از بیرون این شغل خطرناک به نظر برسد، اما زمانی که میدانید میتوانید جان کسی را نجات دهید، تمام این سختیها ارزش پیدا میکند.»
پلاسکو؛ درسی برای آینده
حادثه پلاسکو نه تنها نشاندهنده اهمیت ایمنی ساختمانها و تجهیز آتشنشانیها بود، بلکه لزوم توجه به حقوق و حمایت از آتشنشانان را برجسته کرد. رضا هاشمی بارها در سخنرانیهای خود تأکید کرده است که باید از این حادثه درس بگیریم:
«پلاسکو به ما نشان داد که چقدر ایمنی ساختمانها مهم است. نباید اجازه دهیم چنین حوادثی تکرار شود. ما باید از گذشته درس بگیریم و آیندهای ایمنتر بسازیم.»
روایت رضا هاشمی از حادثه پلاسکو، تصویری زنده از شجاعت، ازخودگذشتگی و امید است. او با ایستادگی در برابر سختیها و ادامه خدمت به جامعه، الهامبخش همه ماست. داستان رضا نه تنها یادآور تلخیهای آن روز، بلکه نشاندهنده ارزشهایی است که میتوانند جامعهای را متحد و مقاوم کنند.